12122018 مناظره بهرام مشیری و صادق زیبا کلام در تلویزیون ایران فردا

2 دیدگاه‌ها

  1. درود بر راستی و نگهبانان آن

    بهرام مشیری سی‌سال هست که همین سبک سخن را دارد
    اما مردم تازه امسال کشف کردند که او چه می‌گفت
    و البته من برآنم که «هنوز هم دقیقا نمی‌دانند که او چی می‌گوید»
    ای کاش که روزی برسد که بدانند
    وی وارث راستین و تمام قد سنت مشروطه خواهیست

    درباره‌ی زیباکلام
    وی تنها دلیل(از دید خودش) قابل تاملی که بیان می‌کرد این بود که
    اگر مثلا بیست ایرانی را یکجا جمع کنید و از ایشان درباره‌ی سیاست ایران رای بگیرید
    بجای مثلا بیست نظر بیست و پنج نظر گوناگون خواهند داد
    که این یعنی هرج و مرج و …
    اما پاسخ اینست که
    دقیقا این متنوع‌تر شدن خواسته‌های سیاسی مردم
    و مادی‌تر شدن آنها به معنای دمکراتیک‌تر شدن آنهاست!
    و به معنای بالغ‌تر شدن رفتار سیاسی مردم است!
    اصلا دمکراسی یعنی همین!
    ما دقیقا همین را می‌خواهیم که مثلا چند صد نماینده‌ی مجلس
    دها نظر گوناگون داشته‌باشند
    و قانون کشور البته برآیند کلی باور جمعی ایشان باشد
    نه اینکه مانند امروز بله قربان گوی یک قانون پوسیده‌ی فاسد باشند
    بیست و پنج نظر گوناگون داشتن
    بسی بهترست از اینکه کل جامعه‌ی ایران یا کمونیست باشد یا اسلامیست
    در حالی که نه کمونیسم در راستای منافع این جامعه بود و نه هرگز اسلامگرایی
    رفتار سیاسی ایرانیان در دوران انقلاب بیانگر رفتاری ناپخته و خام بود
    امروز گرچه بسیار بسیار در مقایسه با نخبگان مشروطه عقبیم
    اما ما کجا و انقلابیون ۵۷ کجا!
    خب دنیا را عوام پر کرده‌اند
    و البته نخبگان هم هستند
    اما در شرایط استبدادی امروز
    نخبگان در زیر پوست جامعه پنهانند
    تا زمانی که آزادی در میان نباشد
    نخبگان راهی برای اثبات سرافرازی خویش نخواهند یافت
    و چنینست که امروز زشت و زیبا و نیک و بد درآمیخته‌اند
    اما این هرگز بدان معنا نیست
    که این کشور از مردم دانا تهیست
    افسوس که بر کار نیستند
    امروز فریدون
    مشغول نوشیدن شیر گاو برمایون(پرمایه) است!

    اما چرا زیباکلام چنینست؟
    آدمهایی مانند زیباکلام و سروش که هر دویشان
    عضو هیئت موسس شورای انقلاب فرهنگی (نابودی فرهنگ)‌بودند
    در جایگاه سازندگان اصلی این انقلاب و تئوریسین‌های اصلی آن
    انقلاب اسلامی را بزرگترین میراث زندگی خود می‌دانند
    چیزی که جوانیشان را روی آن گذارده‌اند
    هر یک از ایشان هنوز ساعت‌ها می‌تواند درباره‌ی دلایل موجه انقلاب
    و چرایی بد بودن شاه سخن بگویند
    چیزهایی بدیهی که درباره‌ی آنها البته شکی نیست
    اما خیلی بیش از چیزی که لازمست پیش می‌روند
    و بیش از آنکه امروز و «واقعیت» را ببینید
    در صدد توجیه رفتار جوانی خویشند
    برای اینکه میراث جوانی خویش را بیهوده نبینند!
    اما حقیقت اینست که ایشان تنها به آن بخشی از تاریخ ایران
    توجه دارند که «توجیه‌گر وجود خودشان است»
    و نه تنها امروز ما و جایگاه بسیار خوار دین در میان جوانان امروز
    را اصلا درک نمی‌کنند
    امروز مسلمان نامیدن افراد در میان جوانان نوعی فحش بسیار رکیک است
    زیباکلام‌ها نه تنها امروز و واقعیت بدیهی
    بلکه حتی درباره‌ی موضوعات تاریخی
    کاملا گزینشی رفتار می‌کنند
    و مثلا میراث بی‌نهایت با ارزش مشروطه را به نیست گرفته‌اند
    (زیباکلام همه‌ی دست آوردهای مشروطه را در جیب رضاشاه می‌گذارد
    حال آنکه رضاشاه ویران کننده‌ی همه‌ی امیدهای مشروطه خواهان بود)
    هر کسی که بدست رضاشاه کشته نشد
    از دست وی دغ کرد و مُرد
    و من همیشه در این میان بیاد آن جوان مرد میهن پرست
    صادق هدایت می‌افتم

    زیباکلام مشروطه را دلیل هرج و مرج آن روزگار می‌داند
    انگار که به توپ بستن مجلس و هزار و پانصد لشگر کشی به تبریز کار مشروطه خواهان بود؟
    یا انگار قحطی عمدی که بدست انگلستان برای انقراض نژاد ایرانی روی داد
    نیز کار مشروطه خواهان بوده است!
    خیر این آزادی خواهی نبود که کشور را به هرج و مرج برد
    بلکه این دشمنان آزادی مردم بودند که چنان کردند که کردند

    حالا این آقای زیباکلام در قرن بیستم
    شده است مداح رضاشاه و نیز مدافع انقلاب اسلامی!
    که بنیانگذاران دوران‌های بی‌سروصدا و بدون هرج و مرج بوده‌اند!
    بلئخره هر کس از چیزی پاسداری می‌کند
    که با نهادش سازگارترست!
    برای آقایان زیباکلام و سروش‌ها و حتی بسیاری از پیرانی که
    در انقلاب شرکت داشتند یا جنگیدند
    و پسران و برادرانشان در جنگهای بیهوده‌ی جمهوری اسلامی کشته شدند
    بسیار دشوارست
    پذیرش اینکه همه‌ی دست آوردهایشان پوچ
    و بلکه ویرانگر بوده است

    در مقابل زیباکلام‌ها که جامعه‌ی ایران را پر کرده‌اند
    «مشیری» برای من بسیار جالب هست
    دلم خوشست که نسل ما یک «مرد» هم به خودش دید!
    بعنوان کسی که دارای «پرنسیپ» است
    مثلا دوم خرداد تنها کسی بود که از محمد خاتمی متنفر بود
    در زمانی که ما خاتمی را قهرمان ملی می‌دانستیم
    حتی چند حدیث هم ساخته بودند که «یک سید کرمانی راه آقا را باز خواهد کرد»!

    مشیری در مقابل از سی سال پیش تا امروز می‌گفت که
    «نظام اسلامی، شخص خمینی و آخوندها با همان نخستین جنایت
    که تیرباران سرداران ارتش در مدرسه‌ی علوی قم بود
    مشروعیتشان را برای همیشه از دست دادند
    و نیازی به رویداد دیگری (جنگ، فساد اقتصادی و خشکسالی) نبود
    تا مشروعیتشان را برای همیشه از دست بدهند»

    یا می‌گفت: «چهل سالست که داریم از ستم آخوندها می‌نالیم
    که مثلا بگوییم وجودشان توجیهی ندارد؟
    در حالی که همان فساد روز نخست برای نامشروع دانستنشان
    و آغاز حرکت کافی بود!»

    یا می‌گفت: «پیش از انقلاب نخستین باری که خمینی را در تلویزون دیدم
    که درباره‌ی تظاهرات می‌گفت «ما امر کردیم که …» گرمای سخن خمینی
    پیرامون واژه‌ی «امر» کافی بود که بدانم وی چگونه مستبدی خواهد بود
    و پای تلویزیون گفتم که «وای وای وای!»»

    برای همینست که من می‌گویم پرنسیپ یا به زبان خودمان «سلامت نفس»
    مهمترین فاکتور ممکن است زیرا
    برای آدم دارای پرنسیپ
    تنها یک واژه برای «دانستن» و «فهمیدن» کافیست
    اما برای کسی که پرنسیپ ندارد مانند زیباکلام
    هنوز مرگ چند میلیون تن در جنگهای بیهوده
    فحشا و فقر بسیار گسترده و شرم آور
    و ارزانتر شدن زنان ایران از قیمت یک مرغ پرکنده
    و راه انداختن هشت جنگ همزمان بدست جمهوری اسلامی
    و اعدام یکصدهزار زندانی در سه دهه
    و ده برابر شدن زندانیان ایران
    و هزاران برابر شدن عمق و تعداد جرایم
    و سقوط دو هزار برابری ارزش پول ملی
    و سقوط ایران از قدرت پنجم جهان به قدرت هفدهم
    که البته در نشست ۲۰ کشور اول جهان هم راهش نمی‌دهند
    و نابودی ۳۰ تریلیون دلار از سرمایه‌های کشور
    و نابودی فرهنگ و محیط زیست
    و خشکسالی‌ای که اصلا شوخی بردار نیست
    و می‌تواند نژاد ایرانی را منقرض کند
    هیچ یک هنوز دلیلی کافی برای رد مشروعیت جمهوری اسلامی نیستند!
    چون این آدم «پرنسیپ» ندارد
    وسلام

    البته این مختص ایران نیست
    مردی هم مانند دونالد ترامپ
    نیز دقیقا نمونه‌ی آدم بدون پرنسیپ است
    آدمی که شرف ندارد
    مثلا رفتارش را با کُردها در سوریه ببینید

    اینگونه آدم‌ها
    کفر مرا در می‌آورند
    چون من اصلا از جنس ایشان نیستم
    اما نمی‌فهمم چرا توده‌ی مردم با این‌ها اینقدر راحتند؟
    و مثلا اپوسیزیون خودمان که به ترامپ به عنوان منجی می‌نگرند
    و حتی در روزهای نخست اصلاح طلبان برای وی نامه‌ی عاشقانه می‌نوشتند!
    و یا سلطنت طلبان که وی را به خدایی می‌پرستند
    شما همین امروز هم هنوز هیچ سلطنت طلبی را نمی‌بینید که
    سخنش را با لعنت بر اوباما آغاز نکند!
    این دوستان امتداد همان نوع اندیشه‌ی دائی جان ناپلئونی هستند
    کسانی که موضوعشان اصلا «مردم» نبوده و نیست و نخواهد بود

    در این جهانی که یکسره فاقد اخلاق سیاسیست
    ما افتاده‌ایم گیر یک مشت لات چاقوکش
    و درد نادانی

    مشیری که عمرش دراز بادا
    در ایران نیست اما سخنش بیش از هرکس بوی خاک مقدس ایران می‌دهد
    بوی زندگی می‌دهد، بوی امید
    که اگر او نبود من یکی که از احساس تنهایی دیوانه می‌شدم

    در پناه راستی
    مهر افزون باد
    اردشیر

    (متن بالا برگرفته از نامه‌ای بود که درباره‌ی این برنامه برای
    دوستی فرستاده بودم با خود گفتم بیانش در اینجا نیز در خور است)

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

fourteen − ten =